ایلیاایلیا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

با ایلیا، برای ایلیا

پیشرفت های گل پسرم!

سلام گل پسر مامان! تو این یه هفته نتونستم بیام اتفاقات زیادی افتاده! 1. شنبه 10 مرداد با بابایی رفتیم بیمارستان نجمیه تا واکسن 6 ماهگیتو بزنی! بعد از واکسن خیلی اذیت نکردی و زود آروم شدی اما!!! امان از اون شب و شب بعدش! تب زیادی داشتی و من تا صبح نگرانت بودم. در کنار قطره استامینوفن یه دستمال خیس هم روی پیشونی، دستها و پاهات بود که تند تند عوضش میکردم! تا اینکه بالاخره تب شما اومد پایین! شکر خدا! 2. قطره آهنتو عوض کردیم و آروویت خریدیم. متاسفانه اونو هم با هزار دردسر و گریه میخوری! سوپ رو خیلی دوست داری و با اشتها میخوری، واسه همینم گفتم وسط سوپ خوردن بهت قطره آهن بدم تا شاید راحت تر بخوری که باز هم نشد!  3. در ادامه تلاشت ب...
18 مرداد 1394

قطره آهن

سلام پسر نازم! 3 روزه که بهت قطره آهن و مولتی ویتامین میدم و فقط خدا میدونه که چقدر بدت میاد. مولتی ویتامین رو که تف میکنی بیرون. قطره آهن رو هم اصلا دوست نداری. وقتی با قطره چکون میریزم ته حلقت کلی دست و پا میزنی و گریه میکنی. بعدش دیگه آب هم نمیخوری چون فکر میکنی اون هم تلخه! جوری لباتو به هم میچسبونی که حتی با قطره چکون هم نمیتونم بهت آب بدم. هنوز دندونت در نیومده اما وقتی دندونت دربیاد چه کنم! اگه سیاه بشه چی!! امیدوارم عادت کنی به این قطره ها!!
9 مرداد 1394

پایان 6 ماهگی

سلام گل پسرم! 6 ماه گذشت و من هنوز باورم نمیشه شما همون کوچولوی 2600 گرمی هستی که الان 7 کیلو شدی، ماشاءاله! مامانی سرعت سینه خیز رفتنت بالا رفته و زودی به جاهای خطرناک از قبیل گوشه میز، بین مبل ها، ویترین و .... میرسی! اکثر جاهای خونه متکا گذاشتم که شدت ضربه رو بگیره ولی خب یه چندباری هم سرت به این و اونور خورده!   مامانی سعی میکنی بشینی و خودت رو به یک سمت کج میکنی اما هنوز نمیتونی تعادلت رو حفظ کنی و میخوری زمین!  یه حرکت بامزه ات هم اینه که وقتی میخوای سینه خیز بری زانوهاتو میدی بالا و میری رو پنجه پاهات اما نمیتونی دستتاتو هماهنگ کنی و دوبار با سینه میای پایین.  نزدیک میز تحریر که نگهت میدارم کف دستتو محکم میکوبی...
6 مرداد 1394
1